جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'عاشقانه،طنز،غمگین'.
3 نتیجه پیدا شد
-
عاشقانه،طنز،غمگین رمان عطر بهار نارنج | انجمن رمان های عاشقانه
یک موضوع پاسخی ارسال کرد برای Khorshidsiah در رمان عاشقانه
به نام آن خدایی که عشق را آفرید به قلم : عسل عینی ( خورشید سیاه ) یادت می آید! در آن غروب زیبا.... زیر درخت نارنج.... شکوفه هایی را که لا به لای موهایم چیدی؟؟؟ عطر لبخندت..... و عطر شکوفه های بهار نارنج را هنوز بعد از سال ها حس میکنم..... کاش زمان همان جا ایستاده بود..... کاش..... خلاصه : این رمان زندگی دختری به نام ترنج رو روایت میکنه ، دختری خوشگل ، پولدار و شیطون دختری که هیچ وقت ارزش آدم هارو با پول نسنجیده ، درست برعکس مادرش و کمی اون طرف تر پسری هست، به نام فرزام. پسری که برعکس وضعیت مالی بدش ، همیشه سرش و بالا گرفته و هیچ وقت کم نیاورده زیر مشکلات کمر خم کن دنیا. فرزام پسری مغرور و با پوسته ی سنگی ولی قلب مهربون. ترنج و فرزام کنار هم قرار میگرن. با هم هم قدم میشن ، راه میرن و میرن تا میرسن به یه دو راهی. یه دو راهی وحشتناک. مجبورن راهشون رو جدا کنن ، در حالی که دلاشون عجیب به هم گره خورده بود و نگاهشون قفل هم بود از هم جدا میشن و وارد دوتا راه متفاوت میشن برعکس دلایی که بهم باختن و بغض بیخ گلوشون ادامه میدن. و سرنوشتی که همیشه و هر گاه مهربان نیست به کجا می کشاند این دو عاشق را؟ به کجا می کشاند دل های بی تابشان را ؟ به کجا میکشد زندگی به زوال رفته ی این دو شکوفه ی بهار نارنج را؟- 725 پاسخ
-
- 5
-
به نام پروردگار مقدمه: انسـان؛ تا حالا به این کلمه دقت کردید؟ چه قدر شاخه و ریشه زیادی داره؟ بعضی از ریشه ها خشک و بعضی از شاخه ها پر از برگ حتی میوه هستن و بعضی از میوه ها وحشی و بعضی از اونا گلخونه ای... خلاصه: بلوط ، دختری ساده و عاشق که قراره جدی تغییر کنه... با طرد شدن از خانواده! اونم ناعادلانه... چرا؟ برای یه دلیل خیلی بی ارزش و خام اما شاید بلوط بتونه...با کمک یکی این مشکل رو حل کنه یکی که...
-
عاشقانه،طنز،غمگین رمان از اجبار تا عشق|ستاره.م کاربر انجمن رمان های عاشقانه
یک موضوع پاسخی ارسال کرد برای Setareh2020 در رمان عاشقانه
نام رمان: از اجبار تا عشق ژانر: عاشقانه، طنز، غمگین خلاصه: فاصلهی کمی است بین عشق و نفرت،اجبار و اختیار، خوبی و بدی. و این ما هستیم که باید انتخاب کنیم. امّا گاهی سرنوشت اجبار میکند انتخاب و ادامه دادن را... . داستانِ دختری که با اجبار زندگی کرد، با اجبار متنفر شد و از اجبار گذشت و عاشق شد. دختری از جنس ظرافتِ عشق، به طعم شوخی و قوی تر از ریشه های درختی پیر. پسری از جنس سردیِ نفرت، به طعم غروری دردناک و ضعیف تر از شاخه ی خشکیده ای اسیرِ باد. داستانی پر از فراز و نشیب که گاهی قهقه را مهمان لب هایتان و گاهی اشک را صاحبخانهی چشمانتان خواهد کرد.